به گزارش چنارنیوز، اگر شرح وظایف مسئولین و نهادهای متفاوت در نظام حکمرانی کشور را بنگریم به جرات میتوان گفت، هیچکدام به اندازه شهرداریها به زندگی مردم و امورات جاری جامعه نزدیک نیست.
از اینرو نهاد شهرداری واجد شرایط خاص و ویژهای است که امر مدیریت بر آن را پیچیده و البته حساسیت برانگیز کرده است.
شهرداری با زندگی روزمره ما گره خورده است. مسألهی انتخاب شهردار، برای شهرهای کوچک که بافت جمعیتی خاص و درهم تنیدهای دارد از حساسیت بیشتری برخوردار است، چرا که شهردار آینده اگر آگاهی دقیقی از شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی شهر نداشته باشد و با نواقص و کمبودها و مسائل جاری شهر آشنا نباشد، با وجود تخصصهای لازم، نمیتواند به صورت کارا عمل کرده و ارتباط مؤثری را با شهروندان، که رکن اساسی در پیشبرد مدیریت شهر است، برقرار کند.
بومی گزینی در کنار تخصص و تجربیات لازم، و نه در قامت تعصبات قومی و قبیلهای بلکه به عنوان شرطی لازم برای برقراری ارتباط با توده مردم و ایجاد حس اعتماد دوطرفه ضروری به نظر میرسد.
وجود ارتباطات با نیروی انسانی متخصص بومی و سپردن مسئولیتها از سوی شهردار بومی به آنها، میتواند به رشد نهادهای دیگر نیز منجر شده و باعث توسعهی انسانی گردد. امری که به دلایل مختلف توسط مدیران غیربومی قابل انجام نیست. از طرف دیگر به دلیل وجود شناخت دو طرفه و تعلقخاطر بین شهروندان و شهردار، میزان اعتماد، مشارکتهای اجتماعی و تعهد به داراییهای عمومی بیشتر میشود و در نتیجه این امر، موجب توسعه و پایداری اجتماعی نیز میگردد.
شهردار بومی، آشنا با مسائل جاری شهر و جامعه تحت مدیریت و حساسیتهای موجود در آن است بنابراین با اولویت بندی در طرحها، برنامهها و شناخت نیازها برای طراحی آنها، میتواند مدیریت موفقتری داشته باشد.
به منظور ایجاد درآمد پایدار اقتصادی از موقعیتها و پتانسیلهای شهر، لازم است که شهردار، به انحاء مختلف ظرفیتهای بومی محلی را شناخته و با آن آشنا باشد.
هر پروژههای عمرانی دارای جنبههای فرهنگی نیز هست، تشخیص مغایرت پیوستهای فرهنگی با ارزشها و رسوم مردم شهر و توانایی ارزیابی اجتماعی آن، تنها میتواند از عهدهی یک شهردار بومی برآید و او را قادر میسازد تا میزان علاقمندی یا بیعلاقگی شهروندان را نسبت به اجرای پروژههای عمرانی برآورد کند.
شهرداران غیربومی در مورد پرسنل و نیروهای شهرداری آشنایی کافی ندارند و ممکن است در انتخاب عوامل خود، با مشکل مواجه شوند.
از سوی دیگر شهردار بومی، به دلیل داشتن دوستان و آشنایان، ممکن است در اجرای سیاستهای شورای شهر و اعمال قوانین، مسامحه کاری نموده، همینطور دچار قوم گرایی و محلهگرایی شده و قاطعیت خود را برای برخورد با تخلفات و کارشکنیها از دست داده و منافع عمومی را به خطر اندازد.
علاوه بر این، یک شهردار غیر بومی ممکن است کمتر در خطر اعمال نفوذ افراد قدرتمند شهر قرار گیرد همچنین فرد غیر بومی محتملتر است بتواند ارتباط و تعامل بیشتری با مدیران استانها و شهرهای دیگر برقرار کند و از این نظر بسیار مفید فایده باشد.
به هر روی، سود و زیان در هر انتخابی وجود دارد اما با نگاهی دقیق به هر دو جنبه، میتوان دریافت که، در کنار تعهد، کارآمدی، تخصص و تجربه که لازمههای مدیریت شهری هستند، نزدیکی و قرابت با جامعهی محلی شاخصی است که نمیتوان به سادگی از آن گذشت. به ویژه در جوامع کوچکتر، مدیریت بومی در حوزههای شهری بهتر و سریعتر میتواند به روند توسعه همه جانبه کمک کند. اما در نهایت، مهمترین اصل در انتخاب شهردار آینده، فارغ از بومی یا غیر بومی بودن آن، اصل شایسته سالاری است.